با این شش گام آتش اضطراب خودتان را خاموش کنید

صبح برای خانواده است نه تکنولوژی

به محض اینکه موفقیت در فاصله قابل قبولی با من قرار گرفت، به جای اینکه به قانون « یک صبح آرام و آهسته» خودم بچسبم، فورا به روزم یورش بردم. به محض بیدار شدن، به جای اینکه با خانواده ام وقت گذرانی داشته باشم، به گوشی همراهم چنگ زدم  و ایمیل ها را چک کردم. باعجله بچه ها را به مدرسه بردم به جای اینکه از صبحانه دورهمی لذت ببریم و کمی در پارک جلوی خانه بازی کنیم. در همان مسیر به سمت محل کارم به تماسهای تلفنی ام رسیدم به جای اینکه در هوای تازه صبح کیف کنم.

آغاز روز با پرتاب کردن خود در دنیای کار شاید برای بعضی کارساز باشد ولی برای من نویسنده اینطور نبود. من بیدارباش آرام و آهسته می خواهم، نفس کشیدن میخواهم، من نیاز به زمانی دارم تا به خودم یادآوری کنم  «آنچه که دارم بهتر از آنچه که فکر میکنم خواهانش هستم، است.»

غفلت کردم ولی بعدی در کار نخواهد بود

به امید صبح هایی آرام با همسری زیبا و دو کوچولوی دوست داشتنی.

کتونی ها را جلوی در بگذارم

چارلز داهیگ در کتاب « قدرت عادت» {این کتاب با ترجمه خانم الهام شریف از انتشارات نسل نواندیشان در دسترس است} خود اصطلاح « عادات  کلیدی» را آورده است. به طور خلاصه، عادت کلیدی عادتی است که قدرت ایجاد واکنش زنجیره ای برای بروز سایرعادات خوب است. «ورزش»، و دویدن به طور خاص، بی تردید برای من یک عادت کلیدی است.  روزهایی که می دوم اصلا مهم نیست چقدر نخواهم بدوم، ولی هم خودم نوآوری بیشتری دارم و هم با خودم و بقیه مهربانترم.  بعد از سی دقیقه پیاده روی، نمیشود حواسم به بچه هایم نباشد.

آن چند هفته ای که حملات استرسی من پیشروی میکرد، انتخاب من نادیده گرفتنش بود و نتیجه اینکه  نه تنها شغلم بلکه روابطی که داشتم و برایم بسیار مهم بودند و همچنین زندگی ام را به خطر انداختم. شاید نخواهم هرروز ورزش کنم ولی این دیگر یک انتخاب نیست( نخواستنم به خاطر اضطرابم نیست).

غفلت کردم ولی بعدی در کار نخواهد بود

به امید فرداهایی با دویدن های روزانه طولانی و خسته کننده.

استراحت بین روز حتی اگر میدانم نیازی به آن ندارم

هرروز که با مشتری های دوره مربی گری ام حرف میزنم بهشان یادآوری میکنم که روزانه زمانی را برای قطع ارتباط با اطراف در نظر بگیرند. این روش نه تنها در شرایط ناجور که در شرایط خوب و مساعد هم جواب می دهد. من، بعد از حملات عصبی ام، دستم آمد که باید حواسم به این اندرز خودم باشد. من تاخود ناهار کار میکردم، حتی اعتنایی به زنگ ساعت 3 گوشی برای کمی آفتاب خوردن در بیرون نمی کردم. از همه اینها بدتر، من تا بعد از سه بار صدازدن همسرم برای رفتن سرمیز شام هم کار میکردم.

افکار و ایده های ما باید نفسی بکشند. ذهن و جسم ما هم همینطور. اصلا ما نیاز به نفس کشیدن داریم.

غفلت کردم ولی بعدی در کار نخواهد بود.

به امید ناهارهای آرام و پیاده روی های یواش نیمه روز.

بچه های خود را به زمینهای بازی بکشانید.

به خودم میبالم نه فقط برای اینکه بابای(والدین) خوبی هستم بلکه حواس جمعی دارم. به خودم می بالم که فقط آنها را حمام نمی برم بلکه با آنها تیوب سواری هم میکنم. به خودم می بالم که فقط با آنها به پارک نمی روم بلکه برای رسیدن به تاب هم با آنها مسابقه می دهم. به خودم می بالم که کارم فقط پرآب کردن بادکنک ها نیست بلکه میگزارم روی سرم بترکند. هرچند، در ایام کنترل حملات عصبی ام با این واقعیت که هیچیک از این کارها را انجام نمی دادم، به خودم نمی بالم. شاید جسمم کنار آنها بود ولی دلم نبود.

غفلت کردم ولی بعدی در کار نخواهد بود.

به امید سرسره بازی های سرسام آور در پارک محل.

لمیدن در مبل، کنار همسر بعد ازاینکه بچه ها برای خواب به اتاقشان می روند.

ما دو فرزند داریم و واقعا وقت زیادی برای باهم گذراندن نداریم. هرچند پیش از این حملات عصبی، به جای وقت گذرانی یک یا دوساعته با همسرم و لمیدن در مبل، انتخابم اتاق کارم بود.

به خودم قول داده بودم که اصلا مهم نیست در زندگی چه پیش آید، اولویت شماره یک من همسرم است.  در هفته های کنترل حملاتم، عهد شکنی کردم. بعضی اوقات حسابی درگیر خواسته هایم می شدم و واقعا قدردان آنچه که دارم نبودم. واقعا همسر رویایی خودم را دارم و یک خانواده و همچنین دوستانی دلخواه.

غفلت کردم ولی بعدی در کار نخواهد بود.

به امید یک عصر رخوت انگیز با همسری معرکه.

زنگ ساعت را برای زمان خوابم تنظیم کنم.

خیلی از کتاب های آموزشی والدین پیشنهاد می دهند که زمان وقت گذرانی شبانه با بچه ها در نظر گرفته شود؛ این کار دلیل خوبی دارد. اگر چنین روتین و ساختاری نباشد، بچه ها تبدیل به موجودات خیلی کوچکی می شوند—دمی میخندند و بپربپر میکنند و دمی دیگر گریه و زاری میکنند. برای منی که بزرگسال هستم اینهمه تفاوت وجود ندارد. تادیروقت کارکردن احتمالا من را تبدیل به هیولا نمی کند؛ ولی اگر این کار را دوشب متوالی تکرار کنم ، این کارم همان ترساندن بچه ها در ساعت 11 نیمه شب می شود. میدانم که برای اینکه کارم را به بهترین شکل ممکن انجام دهم و ازآن مهم تر، بهترین والدین، همسر و دوست ممکن هم باشم، باید استراحت کنم.

غفلت کردم ولی بعدی در کار نخواهد بود.

به امید عصرهای مطبوع و رویاهای دور و دراز.

دیدگاه خود را بنویسید...

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *